سیدامیررضاسیدامیررضا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

عشق ابدی من

شادم چون زندگی جریان دارد. لذت میبرم از نفس کشیدن چون خدایی دارم.

شب اول عزاداری که با امیررضا رفتیم

سلام پسرعزیزم دیشب یعنی دوشنبه 29 ابان 91 اولین شبی بودکه رفتی مجلس عزای امام حسین اولش از صدای بلندگوترسیدی و گریه کردی بعدش که رفتیم پیش مادر جون بابایی اروم شدی وبرای خودت بازی میکردی شب قشنگی بود ولی وای از دست این بابات کناردر ماشینو زده بود به یکی بس که عجله میکنه کلی هم سر من و مادرجون غرغرکرد تازه شب هم با من حرف نزد ولی من خوشحال بودم که با عسلم رفتیم مسجد قبول باشه اقاسید   راستی عمه طیبه و فاطمه جون هم امروز رفتن مشهد خوش به حالشون  ...
30 آبان 1391

برای یه مامان دعاکنیم

سلام دوستای من عزاداریهاتون مقبول درگاه خدا وپرونده هاتون پراز ستاره های حضرت زهرا جمعه مراسم ضریح گهوارست خواستم بگم برای اونایی که نی نی ندارن همگی دعا کنیم و از حضرت علی اصغربراشون یه نی نی سالم و صالح بخواییم  حتم دارم این اقای بزرگ مارو حاجت روا میکنه و سال دیگه همه ی ارزومندان درگاهش با نی نی هاشون میرن مراسم شیرخوارگان حسینی حسین و اهل بیتش بخشنده تراز این حرفان که دست مادرهای دل سوخته رو خالی برگردونن التماس دعا عزیزانم  ...
28 آبان 1391

سلام خدا بر محرم ماه سرخ

ای ماه خدا! در تقویم دل ما خاطره هیچ ماهی به سرخی تو نیست! سلام خدا بر تو و بر ستارگانی که بر گردت حلقه زده‎اند! و سلام خدا بر خورشید فروزانی که در خود جای داده‎ای! ای ماه خون! بار دیگر از راه می‎رسی و با نسیم گرم کربلایی، قصه آلاله‎های سرخ را به گوش جان می‎رسانی. دوباره سکوت تاریخ را در هم می‎شکنی و بغض ناله را از تنگنای حنجره‎ها آزاد می‎کنی. بانگ چاووش کاروانت به گوش می‎رسد و شیدائیان را دوباره به مهمانی شور و حماسه فرا می‎خواند و جان عشاق را از جام گریه سرمست می‎کند. و سلام بر محرم الحرام، ماه آغازین سال هجری قمری! محرم راز دل بلاجویان و حرم مصفای اهل دل است، محرم نقطه پرگار اهل ولایت، مح...
28 آبان 1391

عزیزدلم

سلام پسرگلم خیلی وقته که برات چیزی ننوشتم واقعیتش رو بخوای موضوعی به ذهنم نمیرسه دیشب خیلی اذیت کردی نذاشتی بابا محسن بخوابه داری دندون درمیاری عزیزم الهی قربونت برمخدا کمکم کنه که بتونم ازت مواظبت کنم تا درد دندون دراوردنو کمترحس کنی مامان فدات بشه     درپناه حق بمونی عسل مامان   ...
28 آبان 1391

سفربه ارومیه

سلام پسرگلم امروز 20شهریور91است قراره من وتو بریم ارومیه پیش مادرجون وباباجون و دایی وخاله مهتا ساعت یک ونیم از فرودگاه اصفهان پرواز داشتیم ازبابا محسن و عمو جواد خداحافظی کردیم و سوارهواپیما شدیم و بعد نیم ساعت رسیدیم تهران ساعت هفت و نیم قراربود بریم ارومیه تو توی نمازخونه خواب بودی منم راحت بودم اصلا اذیت نمیکردی تا موقع پرواز که رسید تاخیر داشت و هزار بلا و مصیبت بعداز دو ساعت انتظار سوار هواپیما شدیم ولی بعد پیادمون کردن و پرواز کنسل شد من موندمو تو و کیف و چمدونم تو شهر غریب و تنها وای بابا محسن و مامان اینام از یه طرف هی زنگ زدن و اعصابمو داغون کردن تو هم که ماشالا اروم نمی شدی فقط جیغ و داد میکردی ...
25 آبان 1391

باز باران..............

سلام به پسر گلم و دوستای عزیزم این چند روز بارون میامد و.توی دلم دعا کردم ای کاش زاینده رود هم زنده بشه.این شعر کودکی های ماست براتون میذارم تا با خوندش دلاتون افتابی بشه و لبخند رو لبتون بیاد باز باران با ترانه با گوهرهای فراوان می خورد بر بام خانه یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل های گیلان کودکی ده ساله بودم شاد و خرم نرمو نازک چست و چابک با دو پای کودکانه می دویدم همچو آهو می پریدم ازلب جوی دور میگشتم ز خانه می شنیدم از پرنده ازلب بادوزنده داستان های نهانی رازهای زندگانی بس گوارا بود باران وه چه زیبا بود باران می شنیدم اندر این گوهر فشانی...
25 آبان 1391

عکسای جدید خان پسری بابا

این عکساروبه سفارش خونواده ی عزیزم میذارم که دلشون برای امیررضا تنگ شده   توی این عکس تازه یادگرفتی با روروئک راه بری عزیزم توی این عکس برای اولین بار موهاتو کوتاه کردم22ابان91 توی این عکس برای اولین بار سرپا ایستادی عسل مامان23ابان91 توی این عکس میخوای عکسای لباستو با دستای نازت برداری عزیزدلم   ...
24 آبان 1391

بدون عنوان

عالم همه محو گل رخسار حسین است ، ذرات جهان درعجب از کار حسین است . دانی که چرا خانه ی حق گشته سیه پوش ، یعنی که خدای تو عزادار حسین است.   ...
24 آبان 1391

یا حسین شهید

    در کلاس عاشقي عباس غوغا ميکند   در دل هرعاشقي عباس ماوا ميکند هر کسي خواهد رود درمکتب عشق حسين ثبت نامش رافقط عباس امضا ميکند ...
23 آبان 1391